در هیچ جا هرگز نشد بیند ترا تنها کسی یا تو در آغوش کسی یا در برتو ناکسی خاکیست دشت عشق را کز طبع شور انگیز آن مجنون صفت پیدا شود هر دم درین صحرا کسی دادند از مهر تو جهان عشاق و تو نامهربان هرگز نگفتی زین کسان آیا بود بر جا کسی پیک تو رفت و از پیش بیخود دل ما شد روان ما را نیاید دل بجا زآن کو نیاید تا کسی از قلزم عشق اهل دل پیوسته گوهر جو ولی کی ره بغواصی برد در قعر این دریا کسی پاس دل پرخون خود داریم در دیر مغان شاید کند می در قدح روزی ازین مینا کسی ما را بدل نبود چسان گرد غم از خاک چهان هر مشت گل زین خاکدان بود است مثل ما کسی شادم بکوی نیستی کافکنده عشق آخر مرا در عالمی کانجا کسی کاری ندارد با کسی باشد شرابی عشق را در خم که تا روز جزا ناید بخود نوشد اگر یک جرعه زین صهبا کسی مشتاق چون خود را ز عشق افشا شود زین ماجرا نبود تفاوت گر بود خواموش یا گویا کسی مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121714