من کیستم ز خنجر بی‌رحم قاتلی در خون خویش غوطه‌زنان مرغ بسملی آمد بدلبری بت شیرین شمایلی میدادمش بدست اگر داشتم دلی مرگ ز بیم هجر رهاند وز امید وصل چو غرقه چان سپرد چه بحری چه ساحلی افتاد دلبری ز قفای دلم ببین صیاد زیرکی ز پی صید غافلی اجر شهادتش نبود اگر طلب کند در حشر خون خویش شهیدی ز قاتلی بازآ که گشت موسم گل چند سو زدم داغی زهر گلی که برآرد سر از گلی مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121722