تلخ کامم من از شکر خندی که ز هر خنده بکشند قندی او بمن رام شد ببین با هم سست عهدی و سخت پیوندی تلخ کامان عشق را چه علاج جز شکر خنده شکر خندی از اسیری چه خوشتر است مباد صیدی آزاد گردد از بندی سوخت هجران مرا چنانکه نسوخت پدری از فراق فرزندی خواه ما را ببخش و خواه بسوز ما همه بنده تو خداوندی سوزدم حسرت از تو چون یابد آرزوی دل آرزومندی بینی آخر ازو وفا مشتاق گر کنی صبر بر جفا چندی مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121723