زهیرابن قین آن سوار نبرد بیامد برشاه رخ پر زگرد رکاب سمندش ببوسید و گفت که ای آشکارا بتو هر نهفت چه باشیم و چندان درنگ آوریم همان به که کوشیم و جنگ آوریم دمی با سپه ترکتازی کنیم سپس جاودان سرفرازی کنیم بده رخصتم تا دراین دشت جنگ کنم چهر ه از خون خود لاله رنگ شهنشاه پوزش ازآن مرد راد پذیرفت و دستوری جنگ داد به میدان درآمد زهیر دلیر خروشید برآن سپه همچو شیر که ای قوم آهن دل نابکار به کین با خدا و خداوندگار منم چاکری زآستان حسین (ع) مرانام فرخ – زهیر ابن قین مرا گر بر آیم به یکران عزم چو ایوان بزم است میدان رزم خوش آندم که در پهنه ی کارزار کنم جان نثار ره شهریار ایا نابکاران دور از حیا حسین(ع) است سبط شه انبیا(ص) شما از چه رو آب شیرین گوار ببستید بر روی آن شهریار بگفت این و مانند شیر ژیان برآهیخت شمشیر گیتی ستان تو گفتی که شمشیر او اژدهاست دمش همچو بارنده ابر بلاست به یکدم صد و بیست مرد وسوار بیافکند ز آن لشکر نابکار پس از زرمگه شد وبه نزدیک شاه بدوآفرین خواند گیتی پناه الهامی کرمانشاهی : شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) : خیابان دوم : بخش ۲۸ - به میدان رفتن جناب زهیر ابن قین ونبرد آزمودن و مراجعت به خدمت امام(ع) گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/122187