معشوق که او چابک و چالاک نباشد آرام دل عاشق غمناک نباشد از چرخ ستمکاره نباشد به غم و بیم آن را که چو تو دلبر بی باک نباشد در مرتبه از خاک بسی کم بود آن جان کو زیر کف پای تو چون خاک نباشد نادان بود آنکس که ترا دید و از آن پس از مهر دگر خوبان دل پاک نباشد روی تو و موی تو بسنده‌ست جهان را گو روز و شب و انجم و افلاک نباشد دامن نزند شادی با جان سنایی روزی که دلش از غم تو چاک نباشد سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12221