پناه جهان سیدالساجدین امام چهارم شهنشاه دین برون آمد از خیمه چون مه ز میغ به دستی عصا و به دستیش تیغ ز بیماری افتان و خیزان همی به درد پدر اشکریزان همی نوان می خرامید لبیک گوی زبان شاه گوی و روان شاه جوی چون آن شاه را ام کلثوم دید سرآسیمه از خیمه بیرون دوید بدو گفت: جانا کجا می روی؟ بدین ناتوانی چرا می روی؟ تو بیماری اندر تنت تاب نیست بدو پاسخ آورد شاه و گریست که ای عمه بنگر که در رزمگاه بود یکتنه باب من بی سپاه همی یار خواهد کسش یار نیست یکی حق پرست و مددکار نیست بهل تا روم جان فدایش کنم سر خویش برخی به پایش کنم پدر را پسر یار و غمخوار به به پیکار دشمن مددکار به جهاندار بی یار چون کار پور نگه کرد آواز دادش زدور که ای ناتوان زی حرم باز گرد بدین بیکسان یار و دمساز گرد تو بر تخت دین جانشین منی جهانبان ز جان آفرین منی زتو آل پیغمبر آید پدید نشاید تو را زین زمین بر چمید ایا ام کلثوم اخت بتول (ع) ببرهمرهش زی حریم رسول (ص) مهل تا شتابد به رزم سپاه مهل تا شود نسل احمد (ع) تباه که این ناتوان یادگار من است خلیفه ز پروردگار من است چه در مرز کوفه چه درشهر شام بود یار آل رسول انام شنید از برادر چو بانو سخن سوی خرگهش برد با خویشتن خداوند دین از بر دشمنان بتابید زی خرگه خود عنان الهامی کرمانشاهی : شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) : خیابان سوم : بخش ۶ - شنیدن سیدالساجدین استغاثه ی امام و سلطان دین را و عزم یاوری کردن گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/122270