دوش ما را در خراباتی شب معراج بود آنکه مستغنی بد از ما هم به ما محتاج بود بر امید وصل ما را ملک بود و مال بود از صفای وقت ما را تخت بود و تاج بود عشق ما تحقیق بود و شرب ما تسلیم بود حال ما تصدیق بود و مال ما تاراج بود چاکر ما چون قباد و بهمن و پرویز بود خادم ما ایلک و خاقان بد و مهراج بود از رخ و زلفین او شطرنج بازی کرده‌ام زان که زلفش ساج بود روی او چون عاج بود بدرهٔ زر و درم را دست او طیار بود کعبهٔ محو عدم را جان ما حجاج بود سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12250