عید است و حق عید بباید شناختن وز باده نوش کردن و بربط نواختن شرع است حق روزه به طاعت گزاردن شرط است حق عید به عشرت شناختن اکنون که چنگ و نای به یک جای ساختند وقت است وقت با قدح باده ساختن چوگان زلف و گوی زنخدان یار گیر در روز عید رسم بود گوی باختن بر اسب باده سوی طرب تاختن بریم زیرا به عید رسم بود اسب تاختن گر کینه آختن ز ره و رسم عادت است از غم سزد به قوت می کینه آختن ور سر فراختن ز بزرگی و همت است باید به مدح صدر اجل سر فراختن مخدوم ساده سید مشرق که کار اوست ناصح عزیز کردن و حاسد گداختن ادیب صابر : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/122639