گشتم از هجر او نزار چو نی وعده وصل او ندانم کی او بت دلبرست و نیست مرا هیچ کاری به جز پرستش وی ای بهاری که بی هوای بهار روی تو گل دماند اندر دی گر گل است از دو عارض تو خجل چون ز مژگان من گشاید خوی بس بخیلی به قوت بوس و کنار باز هنگام وعده حاتم طی بیم باشد که می مرا بخورد گر مرا بی تو خورد باید می ادیب صابر : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/122653