باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر بر سر کویت خروشان ایستادیم ای پسر زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان بر امید دانه در دام اوفتادیم ای پسر گاه با چشم و دل پر آتش و آب ای نگار گاه با فرق و دو لب بر خاک و بادیم ای پسر تا دل ما شد اسیر عقرب زلفین تو همچو عقرب دستها بر سر نهادیم ای پسر از هوس بر حلقهٔ زلفین تو بستیم دل تا ز غم بر رخ ز دیده خون گشادیم ای پسر سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12275