ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس حیلت چه سازم تا مگر با تو برآرم یک نفس گر من به کویت بگذرم بر آب و آتش بسترم ترسم ز خصمت چون پرم گیتی بود بر من قفس در جستنش روز و شبان گشتم قرین اندهان پایم ببوسد این جهان گر بر تو یابم دسترس از عشق تو قارون منم غرقه در آب و خون منم لیلی تویی مجنون منم در کار تو بسته هوس آن شب که ما پنهان دو تن سازیم حالی ز انجمن باشیم در یک پیرهن ما را کجا گیرد عسس خواهی همی دیدن چنین با تو بوم دایم قرین بینم ز بخت همنشین وصلت ز پیش و هجر پس چون در کنار آرم ترا از دست نگذارم ترا چون جان و دل دارم ترا این آرزویم نیست بس سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12290