عشق را کام به عهد دل خود کام تو نیست صبح امید و شب وصل در ایام تو نیست خوانده ام دفتر پیمان وفا حرف به حرف نام خوبان همه ثبت است همین نام تو نیست من دل شیفته آزار نمی دانم چیست که ز خویشم خبر از لذت دشنام تو نیست آب حیوان نخورد صید تو از لذت تیغ جان به حسرت دهد آن مرغ که در دام تو نیست آتشم در سر و سامان به چه تدبیر زدی؟ یک سر مو چو مرا نیست که خود رام تو نیست آخر ای در گرامی ز کدام آب و گلی هیچ دل نیست که پرورده اکرام تو نیست به برازندگی قامت موزون نازم یک قبا نیست که شایسته اندام تو نیست باش در دوستی از خویش «نظیری » نومید که ز آغاز تو پاینده تر، انجام تو نیست نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123051