ابری به نظر آمد و برقی ز میان جست صد فتنه به هر مرحله از خواب گران جست انگیخت از آن ظلمت و پرتو تن و جانی وز پرده برون آمد و در خانه جان جست آسوده ز آفات به هم ساخته بودیم ناگاه خطایی شد و تیری ز کمان جست نشنید کس از کس سخن مهر و محبت شوقی به ضمیر آمد و حرفی ز زبان جست در مدعیان غلغله افتاد ازین رشک منصف به میان آمد و منکر به کران جست ربطست به او سر به سر اجزای جهان را زین سلسله حاصل که به جایی نتوان جست زین بیش حکایت نتوان کرد «نظیری » افروخت ورق در کف و آتش ز بنان جست نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123057