دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش تو چه دانی که چه بود از غم تو بر من دوش می زدم آب صبوری زد و دیده بر دل چون دل از آتش عشق تو برآوری جوش گاه چون نای بدم از غم تو با ناله گاه بودم چو کمانچه ز فراقت به خروش هر شبم وعده دهی کایم و نایی بر من چند ازین عشوه خرم من ز تو ای عشوه فروش هم به جان تو که بر یاد لب نوشینت هر چه در عالم زهرست توان کردن نوش سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12307