شب از فسانه ام ز جنون خانه پر شدست وز گریه ام دیار ز ویرانه پر شدست زان طره کی شکایت آشفتگی رسد ما را که زلف او چو کف شانه پر شدست ترسم به لاله و سمن او زیان رسد طرف چمن ز سبزه بیگانه پر شدست افکنده پرده از رخ ساقی نسیم صبح دیر و حرم ز نعره مستانه پر شدست بازم به کعبه کیست نه شمع و نه آفتاب بام و درم ز ذره و پروانه پر شدست هرگز عطای ساقی ما را کرانه نیست از تنگ ظرفی است که پیمانه پر شدست تنگ است جای بر نفس امشب به خلوتم یک آشنا نیامده و خانه پر شدست آن شاخ گل به چون تو «نظیری » نمی رسد دارالشفای شهر ز دیوانه پر شدست نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123070