به هوش سیر چمن کن که شاهدان مستند قرابه بر سر ابر بهار بشکستند چمن پیاله کش است و صبا قدح پیمای معاشران صبوحی ز خواب برجستند به زیر خرقه نهان باده می خورد صوفی حکیم و عارف و زاهد همه ازین دستند جهان و عیش خضر حرف قاف سیمرغست در حریم فنا زن که نیستان هستند تو نخل خوش ثمر کیستی که باغ و چمن همه ز خویش بریدند و در تو پیوستند به غربت تو چنان تشنه ام که صبرم نیست به قدر فرصت آن ماهیان که در شستند ز بی قراری افلاک داغ ها دارم که تا ز شوق تو برخاستند ننشستند نوا فزونست ز اندازه بریشم عود غزل به زمزمه خوانم که پرده ها بستند به رمز نکته ادا می کنم که خلوتیان سر سبو بگشادند و در فرو بستند تو نخل میوه فشان باش در حدیقه دهر که کم درخت قوی خشک شد که نشکستند ز کاهلی تو «نظیری » احزان این چمنی گهی به باغ شدی کز نشاط وارستند نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123100