آخر به من آن مغ بچه هم کیش برآمد وان کافر بیگانه به من خویش برآمد نیش سیهم گرچه نمود آن صف مژگان نوشین نگهی از عقب نیش برآمد چشمش ز کمان خانه ابرو به من انداخت هر تیر که چالاکتر از کیش برآمد اقبال دو گیتی به کلاه نمدی بود دیهیم شه از خانه درویش برآمد کامی که به شمشیر و سنان دیر برآید از دیده خونین و دل ریش برآمد بر خلق نگردید گران هر که درین بزم پس از همه رفت و ز همه پیش برآمد دیدیم ز سر تا قدمش حسن و شمایل لیک از همه خوبیش وفا بیش برآمد دادیم به جان منصب هم رازی جانان دل نیز دوروی و غرض اندیش برآمد سامان نشد از سعی خرد کار «نظیری » دیوانه شد و از خود و از خویش برآمد نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123134