افسانه شیرین مرا گوش نکردند صد تلخ چشیدم شکری نوش نکردند یک خرده گرفتند پس از نکته بسیار گشتیم فراموش و فراموش نکردند ما روزه ازین مائده بر خشک گشادیم در کاسه ما جرعه سر جوش نکردند معلوم شد از مستی ما حوصله ما دادند به حکمت می و بیهوش نکردند باید به عصا رفت چو موسی که درین راه یک چاه نکندند که خس پوش نکردند در حلقه شدم زان خط رخسار و قرینم با کوکب آن صبح بناگوش نکردند جانم به ره پردگیان سحری سوخت سویم نگهی از ته شب پوش نکردند خونابه به بو آمده بر جیب و کنارم زان سنبل خوش بوم در آغوش نکردند امروز نه رحمست که لب تشنه گذارند آن را که لبی تر ز می دوش نکردند فریاد ازین شوق که در جان «نظیری » است تا مردنش از زمزمه خاموش نکردند نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123136