دوش بر سوز دل و سینه براتم دادند سر چو شمعم ببریدند و حیاتم دادند ناله کردم به نهان عشوه خموشم کردند گریه کردم ز شکرخند نباتم دادند درد و صاف غم و شادی به من ارزانی شد تا خم و خمکده عشق براتم دادند پاره پاره جگر طور ز غیرت خون شد که کهی بودم و چون کوه ثباتم دادند گرسنه دیده تر از مفلس کنعان بودم خواجم گشتم که از آن حسن زکاتم دادند تا به مقصد سپرم کشتی مشتاقان را از خضر همت و از نوح نجاتم دادند اختر شعشعه بر چرخ «نظیری » زده است کس چه داند؟ که چه عالی درجاتم دادند نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123151