منم مرغ اسیری مضطرب از بیم جان خود نه ذوق دانه دارم نی امید آشیان خود دل از امید وصل و بیم هجران کرده ام فارغ نشسته گوشه یی وارسته از سود و زیان خود ز قوت خویش یابم طعم زهر و شکرها گویم کزین نعمت تنم پرورده مغز استخوان خود به باغ روزگار آن خودستا مرغ کهن سالم که خود می سنجم و خود می سرایم داستان خود به نزد محرم و بیگانه عیب خویش می گویم به دشمن می دهم از سادگی تیر و کمان خود درصد شکوه بر لب می گشاید یاد نومیدی کسی تا کی زند قفل خموشی بر دهان خود «نظیری » صبر کن کاین بند از دل بگسلد روزی هنوز امیدوارم می کنم ضبط زبان خود نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123165