به خاطرم گله یی گشت و دوست دشمن شد دو دل چو شیر شکر بود سنگ و آهن شد چو خانه سر کشتست عهد را بنیاد ز هر طرف که نسیمی وزید روزن شد مرنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنت چراغ دیده نمی داشت دیر روشن شد در اشتیاق تو چندان صنم صنم گفتم که شرمسار ز خود زاهد و برهمن شد سر از عنان تو گفتم برون توانم برد کمند پا و سرم طرف جیب و دامن شد کشید بر در و دیوار بوستان خطی که گل ملول ازین بلبلان گلشن شد مساز خنده دگر رنجه پا که جای تو نیست لب ملول «نظیری » که وقف شیون شد نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123171