رشکی به من گهی ز ادای سخن رسد صد جایگه مقام کند، تا به من رسد من بر در از تجلی آن نور ساختم پروانه چون به عرصه آن انجمن رسد در راه تو شمال و صبا در ترددند تا بو که را دهی که به بیت الحزن رسد گر زیر گلبنی قفسم را نمی نهی جایی بنه که ناله به گوش چمن رسد گفتند: کم بقاست سمن عندلیب گفت ای کاش عمر گل به حیات سمن رسد جیبی که پاره شد به ملامت رفو نشد دست جنون مباد به این پیرهن رسد زاهد ز سر نکته صوفی چه آگه است؟ در شیوه های چشم صنم برهمن رسد بازیچه تو معجز عیسی به باد داد در نرگس تو کس به چه افسون و فن رسد؟ ای جان به سعی درد «نظیری » نمی رود مرگی مگر به داد دل زیستن رسد نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123175