آن را که برد به مسند راز اول در زاریش کند باز بی رنج فرح نیابد از عشق بی سوز طرب ندارد از ساز پروانه نمی رسد به مطلوب تا بال نیفکند ز پرواز تا شیفته بیان خویشی با تو ننهند در میان راز خامش کن اگر به جا رسیدی در راه ز سیل خیزد آواز از پردگیان نمی توان شد با اشک خبیث و آه غماز خواهی به مراد دوست باشی خاطر ز مراد خود بپرداز بازیچه کوی عشق گشتیم ما ابله و طبع یار طناز تا کی سودا، متاع برریز تا کی بازی، تمام درباز از چله نشستنت چه خیزد عشقت حرص و ریاضتت آز رخت از بر ما ببر «نظیری » در عشق درست نیست انباز نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123224