مرد بی حوصله مردانه نگردد هرگز خوف گرد دل دیوانه نگردد هرگز عشق تا هست گرفتاری خاطر برجاست بی تعلق دل دیوانه نگردد هرگز قوت بلبل ز ریاح گل سیراب شود که ز مستی ز پی دانه نگردد هرگز قابل فیض بجز نیک سرشتان نشوند خاک گل ناشده پیمانه نگردد هرگز هرکه تایب زمی و مطرب و ساقی گردید رویش از قبله میخانه نگردد هرگز چشم مستش ز فغان و شغبم بیش غنود خفته بیدار به افسانه نگردد هرگز شادی از وحشت اگر زور رمد ترکش گیر غم امین است که بیگانه نگردد هرگز کار تو ساختن و پیشه من سوختن است ذره در عرصه پروانه نگردد هرگز دولت ملک بقا جوی «نظیری » که عزیز کس به این مزرع ویرانه نگردد هرگز نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123241