از نیاز و طاعتم مقصود دیدارست و بس چون شود روز قیامت با توام کارست و بس بس کمر در خدمت گبر و برهمن بسته ام این که می سازم ردا و خرقه زنارست و بس نکته ای از دوست بر خاطر گران آورده ام هرکه از گلزار می آید گلش بارست و بس دیده بهر ابتلا صد جا فریبم می دهد گرد دل هرچند می گردم همین یارست و بس تا به گردن شیخ در قرض نماز و روزه است گر به تحقیقش ببینی ریش و دستارست و بس جذبه خاص عنایت کی دلیل ما شود دستگیر ما ضعیفان ناله زارست و بس نه دم صوفی صفا بخشد نه راز خلوتی روشنی دل ز فیض چشم بیدارست و بس یوسف از بیع «نظیری » رفته بیرون بارها در همه بازار قلاشی خریدارست و بس نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123251