غیرتم بانگ زد که: دور او باش عشقم آهسته گفت: باش و مباش غمزه درباخت خوش، کزین نااهل گردد اسرارهای پنهان فاش از پس پرده سر برون آورد یار لولی وش حریف تراش غنج و نازش ز راه چشمم داد داروی بیهشی به عقل معاش عقل و فهم و خرد به یغما برد رفت پاکیزه خانه را فراش مفلسم کرد و در عتاب آمد چه کند آفتاب با خفاش شاهد شه شناس شحنه فریب درنگنجد به پهلوی قلاش آه و واحسرتا برآوردم گفت بنشین و پر گلو مخراش می نهی لب به عیش بر لب ما چو گلت پخته می شود در داش گفتمش: این درنگ و مهلت چیست تا چه بر گل نویسدم نقاش گفت: رو هرچه آرزو داری تا به مردن به فکر آن می باش ره برگشتنم «نظیری » نیست به کجا می روم، بدانم کاش نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123268