تا بر آن روی چو ماه آموختم عالمی بر خویشتن بفروختم پاره کرده پردهٔ صبر و صلاح دیدهٔ عقل و بصر بردوختم رایت عشق از فلک بفراختم تا چراغ وصل را افروختم با بت آتش رخ اندر ساختم خرمن طاعت به آتش سوختم اسب در میدان وصلش تاختم کعبهٔ وصلش ز هجران توختم جامهٔ عفت برون انداختم رندی و ناراستی آموختم سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12330