نقش دیبا چنان کشید فرنگ که ز من برد دانش و فرهنگ کفر از عشق و عشق از ایمان چیست این فتنه ها و این نیرنگ زمزمم سوخته است گو هندو مشت خاکسترم فشان بر گنگ وه که بر ما نوشته باده فروش باده را سنگ و جام را پا سنگ چند کورانه دست اندازیم دامن کس نیاید اندر چنگ زو همه نقش ها و او بی نقش زو همه رنگ ها و او بی رنگ گله در دوستی نمی گنجد بس که شد راه دوستداری تنگ به قضا تن دهم که در دریا شادی گوهرست و خوف نهنگ تو مکن ضرب زخمه را خارج گر «نظیری » غلط کند آهنگ نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123335