من روز ره خانه خمار ندانم مستی و طرب جز به شب تار ندانم مست آمدم و مست ازین مرحله رفتم من قافله و قافله سالار ندانم پیداست که بر کشتی صد پاره سوارم پا و سر این قلزم خون خوار ندانم نی کسب کمالی شد و نی طی طریقی از راه بجز جنبش و رفتار ندانم چون کودک پرخشم بود گریه حدیثم صد عرض هوس دارم و گفتار ندانم عمرم به صفیر قفس و دام گذشتست من زمزمه ای در خور گلزار ندانم در سردی هنگامه همین کام فروشم من گرمی و شیرینی بازار ندانم خاموش ز غوغا که درین باغ «نظیری » یک نغمه به صد شاخ سزاوار ندانم نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123363