تا از قضای دشت به گلشن فتاده ام از چشم طایران نوازن فتاده ام در نقش کارگاه جهانم نمود نیست کز ضعف همچو رشته ز سوزن فتاده ام گه سینه می خراشم و گه چهره می کنم شوریده تر ز باد به خرمن فتاده ام نی در حساب گوهرم آید نه در نظر از کیسه کریم به برزن فتاده ام مشتاق التفاتم و محتاج رحمتم چون طفل شیرخوار به دامن فتاده ام سعیم اسیر دوست درین ترکتاز کرد طالع نگر که قسمت دشمن فتاده ام زین بوم و مرغزار نیم گر ملونم طاووس سدره ام ز نشیمن فتاده ام باز شهم که تا کشد از مرحمت مرا در دست این عجوز برهمن فتاده ام طبل رحیل قافله سالار می زند من در طلسم بی در و روزن فتاده ام چون گل به رنگ و بوی هوا خرقه در گرو دستار داغدار به گردن فتاده ام ریحان دمد به عشق «نظیری » ز آتشم در گلشن خلیل ز گلخن فتاده ام نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123382