ز خیل نغمه سنجان رفتم و طرز کهن بردم صداع بلبل کج نغمه از طرف چمن بردم نه زیب باغ کم شد نی بساط سبزه خالی شد خس خشگی ز نزهتگاه سرو و یاسمن بردم دگر در شهر از مستی و رسوایی نمی گنجم بیابان دیدم و دستی به جیب پیرهن بردم ز بی مهری یارانم ازین به یادگاری نیست که مهر خویشتن را از ضمیر خویشتن بردم هر آمیزش که سنجیدم خواص زهر می بخشید مذاق ناخوشی از شهد و شیر انجمن بردم به صد کان مومیایی ای حریفان به نمی گردد شکست خاطری کز بزم آن پیمان شکن بردم فراغ خاطر از سیر و سفر جستم نشد حاصل غم غربت فراهم کردم و سوی وطن بردم «نظیری » مست و بدخو دیدمش فرصت غنیمت بود لب پرشکوه پیشش رفتم و تیغ و کفن بردم نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123383