ساقی به زحمت آمده ام تا به پای خم یک کاسه می بیار وگر نیست، لای خم باطن ز کسب معرفتم به نمی شود تبدیل خلق می کنم از کیمیای خم از یک پیاله ام ز خلاف فلک بخر کز سر برون شدم چو می از تنگنای خم گر خم شکست محتسبم غم نمی خورم کافیست یک کرشمه ساقی بجای خم تا هست باغ و میکده از غم پناه هست یا زیر گل شویم نهان یا قفای خم چشمم غنی شد از کرم پیر می فروش طبعم کریم شد ز دم دلگشای خم مستی من ز جنس حریفان دور نیست نوشم می از قرابه دیگر ورای خم پیمانگی کند فلکم، مهر قطرگی گردون صلای جام زند من صلای خم در حرص نان چو مور «نظیری » چه مانده ای طاووس می شود مگس اندر هوای خم نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123397