چند فارغ از نشاط درد و درمان زیستن همچو خون مرده زیر پوست پنهان زیستن شوق و این ناآشنایی؟ عشق و این بی نسبتی؟ تشنه دیدار وانگه در بیابان زیستن خوبی از اندازه بیرون می بری انصاف نیست دشمن جان بودن و شیرین تر از جان زیستن دیده پراشک و زبان پر شکر مشکل حالتیست با چنین نازک دلی ها سخت پیمان زیستن عیش میخواران مفلس را چراغ خلوتم بایدم از خانه همسایه پنهان زیستن تا سحر با ساز و صحبت تا به شب در گشت و سیر همچو گل طرفی نبستم از پریشان زیستن مشت خاشاک «نظیری » شعله ای کرد و نشست باد شمع انجمن را تا به پایان زیستن نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123419