نوید عهد گل از نورسان باغ شنو بشارت طرب از گردش ایاغ شنو سرم ز حرف پراکنده گوی در شور است صدای مغز پریشانم از دماغ شنو شهید یار بناوردگاه یار اولی همین وصیت پروانه ز چراغ شنو بر اهل شوق ره فیض درنمی بندند نوای بلبل اگر نیست صوت زاغ شنو درون قطره ز طوفان عشق شوری هست صدای سیل بر اطراف باغ و راغ شنو ز اصطلاح ره آگه شو و ز هر سر خار لطیفه یی که شوی از اداش داغ شنو خبر ز عرصه کنعان و مصر بیرون پرس هزار یوسف گم گشته در سراغ شنو قصور عافیت از خودگذشتگان دانند ز من مذمت آسایش و فراغ شنو ز غم بسوز «نظیری » که گفته بود تو را؟ ندیم میکده شو لابه گوی و لاغ شنو نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123429