دریغ از صف مردان برون نتاخت یکی دو کون را به یکی داو درنباخت یکی هزار تیغ درین مشهد جزا برخاست ندید عشق که مردانه سر فراخت یکی کسی به معرکه عشق کامیاب نشد ظفر دو اسبه مدد شد ولی نتاخت یکی بسی به جستن اجزای کیمیا گشتند ز صد هزار کس اکسیر زر نساخت یکی دلیل و حجت حق دیگرست و حق دیگر طریق جهل هزار و ره شناخت یکی دوکون را که چه داند که هیچ کس نشناخت جهانیان همه بردند و درنباخت یکی درست و خرده این کارخانه مغشوشست نخورد داروی سباک اگر گداخت یکی نوای عشق به ساز و حریر و الحان نیست هزار پرده شد آهنگ کی نواخت یکی مقمری چو «نظیری » پاکباز نخاست که بیش و کم به هم آورده داو ساخت یکی نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123466