چو لعبتان خیال اند آدمی و پری به اختیار مشعبد کنند جلوه گری درست اگر نگری سیمیا و نیرنگست نشاط مجلس ناهید و فتنه قمری ثبات عهد پدیدست چند خواهد داشت؟ گلی که در رحم غنچه کرد پرده دری ز عمر خوش تر و شیرین تری ولی چه کنم نبسته هیچ خردمند دل به رهگذری درین سراچه مزاج زمانه گیرد عقل خدا سرای مقیم است و کاروان سفری دریغ از دی و نوروز دهر باید رفت به گونه های خزانی و گریه جگری به غیر هستی حق روی در فنا دارد ز جزو و کل جهان هرچه را که برشمری ظفر نبود به کوشیدن خرد ممکن ضرورت از صف مستی شدیم و بی خبری چو کودک ز دبستان نفور می ترسم شب خمول ز بانگ مؤذن سحری جهانیان به فروغم اگر نه محتاجند چو آفتاب چه افتاده ام به دربدری؟ به اعتماد کواکب مکن «نظیری » کار که ره نبرده به خود می کنند راهبری نظیری نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123469