روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم آن روز دل خلق و سر خویش ندارم چندین چه کنی جور و جفا با من مسکین چون طاقت هجرت من درویش ندارم در مجمرهٔ عشق و غمت سوخته گشتم زین بیش سر گفت و کمابیش ندارم تا سلسلهٔ عشق تو بربست مرا دست جز سلسله بر دست دل ریش ندارم زان غمزهٔ غماز غم افزای تو بر من اسلام شد و قبله شد و کیش ندارم سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12347