دلخراشی کرد از بس در شب هجران مرا پنجه شد از قطره های خون گل مرجان مرا در پی سودای زلفش، بسکه چشم من دوید چشمه یی گردید زیر موی هر مژگان مرا با وصالش سختی دوران بمن دشوار نیست دادن جان پیش جانان، خوشتر است از جان مرا بسکه کاهیدم زدرد عشق چون تار نگاه مانم از رفتن، غباری گیرد ار دامان مرا؟ میر سامانی،چو بیسامانی من کس نداشت فکر سامان کرد واعظ بی سر و سامان مرا واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123757