تنگ از بسکه شد زمانه ما مردمی خاست از میانه ما چون نشینم بزیر چرخ که هست حلقه مار آشیانه ما راحت از ما ز بس گریزان است میرمد خواب از فسانه ما لخت دل نامه و، ز داغش مهر اشک ما، قاصد روانه ما بس بود دود آه و آتش عشق لاجورد و طلای خانه ما دارد از اشک شمع سان پرچم علم آه عاشقانه ما خاکساریم و، همچو آب حیات میخورد خاکمال دانه ما میکند ترک مسجد و منبر بشنود واعظ ار ترانه ما واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123796