تخته آیینه مهر تواند این سینه ها زیر مشتی قطعه عکس خطت، آیینه ها نیست ابنای زمان را بهره یی از دلخوشی زنده در گورند دلها از غبار کینه ها شادکامیهای دنیا نیست هرگز بی ملال شنبهی دارند از دنبال این آدینه ها بدتر از عیب کسان گفتن نباشد هیچ عیب چون نگه بر روی مردم میکنند آیینه ها؟ جز به فقر و خاکساری، سربلندی کس نیافت نیست راهی قصر عزت را بجز این زینه ها بود وقتی زینت مردان قبای پینه دار کشته بر تن لکه پیسی کنون این پینه ها سده دلسختیم، زین چرب و شیرینها گداخت ای خوشانان جوین فقر و، آن کشکینه ها آشنایان را بهم هرگز نمی چسبد دو دل از میان تا برنخیزد غبار کینه ها پند اگر از مردم دیرینه میباید شنید بود واعظ در جوانی نیز از دیرینه ها واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123807