چشم روشن بادمان کز خود رهایی یافتیم در مغاک خاک تیره روشنایی یافتیم گر چه ما دور از طمع بودیم یک چندی کنون از قناعت پایگاه پادشایی یافتیم ما ازین باطل خوران آشنا بیگانه‌وار پشت بر کردیم و با حق آشنایی یافتیم هرگز از بار حسد خسته نگردد پشت ما کز «قل الله ثم ذرهم» مومیایی یافتیم اول اندر نشئهٔ اولی گرفتار آمدیم آخر اندر نشئهٔ اخری رهایی یافتیم خاکپای کمزنان شد توتیای چشم ما کار سرمان بود و آخر کار پایی یافتیم سر فرو بردیم تا بر سروران سرور شدیم چاکری کردیم تا کار کیایی یافتیم پارسایان هر زمان ناپارسا خوانندمان ما از آن بر پارسایان پارسایی یافتیم گر همی خواهی که باشی پادشا و پارسا شو گدایی کن که ما این از گدایی یافتیم ما گدایان را ز نادانی نکوهش چون کنی کاین سنا از سینهٔ پاک سنایی یافتیم سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12381