سرگشتگی نصیب دل خسته من است این شیشه ظاهرا که ز سنگ فلاخن است پروای خصم نیست مصاف آزموده را درهم چو بافت زخم بر اندام، جوشن است سرهنگ مصر گوشه نشینی، منم کنون پاتابه یتیمی من، عطف دامن است ز ابنای جنس خود، به حذر باش، زآنکه آب با آن سرشت پاک بآیینه دشمن است کی چون مسیح پای نهی بر سپهر قرب؟ تا دل ز خارخار هوس پر ز سوزن است واعظ تو عندلیب نه یی، ورنه هر طرف چندانکه چشم عقل کند کار، گلشن است واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123869