فکر آن موی میانم، بسکه در کاهیدن است جسم بر تار نفس، چون رشته یی بر سوزن است پیش رویت، بس که دارد اضطراب سوختن شمع را از رشته جان، خار در پیراهن است عشق میبالد بخود از اضطراب عاشقان آتش دلهای پرخون را تپیدن دامن است آبگیری میکند شمشیر را صاحب هنر در دل شبها، دعا بی گریه، تیغ آهن است باغ و بستان نیست حاجت بلبلان شوق را هرکجا نالد، بیادش واعظ ما گلشن است واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123870