از خواجه ضبط و، مال ز فرزند یا زن است دست بخیل بر زر خود، مهر خرمن است اقبال این زمانه و، ادبار آن یکی است رد کردن کمان بنشان، پشت کردن است بار نگاهداری خود برکه افگنم؟ دست شکسته ام من و، لطف تو گردن است بار نگاهداری خود بر که افگنم دست شکسته ام من و، لطف تو گردن است تند است باد حادثه در عالم وجود جای چراغ روشن ما، سنگ و آهن است یابد نظام کار بزرگان، ز کوچکان بر تن لباس تیغ بامداد سوزن است مردیم، فکر زندگی خود کنیم چند؟ از خلق زنده اوست که در فکر مردن است واعظ تمام عمر تو در بیخودی گذشت آیی دمی بخویش که هنگام رفتن است واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123871