نخل امیدت ببار آه سحر میآورد کشت طاعت را بحاصل چشم تر میآورد آنچه برد از کیسه سائل خوبتر میآورد ابر آب از بحر میگیرد گهر میآورد کام شیرین خواهی، آبی بر لب خشکی بزن میبرد گر نیشکر آبی شکر میآورد جمع شد چون مال، گردد مایه طول أمل آری آب ایستاده، رشته برمیآورد از تعلق بسکه مشکل میدهد جان وقت مرگ خواجه پنداری که زر از کیسه برمیآورد آنکه میآرد بتاج پادشاهی سرفرو چون میان اهل همت سر برد میآورد میتوان با نرمی از سختان زبانها واکشید سبزه ها باران نرم از سنگ بر میآورد روشناسی از سیه بختان طلب کن، چشم من سرمه، با آن تیرگی، نور نظر میآورد خشک و تر را بسکه واعظ رحم میآید به من خامه حرفم بر زبان با چشم تر میآورد واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123975