مرد از راه شکست خود بعزت میرسد سنگ تا مینا نگردد، کی به قیمت میرسد روزن فانوس را ماند حسود تنگ چشم هر که را سوزد چراغ، او را کدورت میرسد بر سر درویشی خود لرزدم دل همچو بید از عزیزان هرکه را بینم بدولت میرسد میبرد هر کس به قدر همت از وی بهره یی آگهان را از جهان سفله عبرت میرسد ای گل عشرت که گستردی بساط خرمی اینک اینک صرصر آه ندامت میرسد گفت و گوی قسمت از ما بندگان بی نسبت است از جهان واعظ به درویشان فراغت میرسد واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123987