به جبهه چین ز غم روزیت خطا باشد که چین جبهه، لب شکوه از خدا باشد گشاد کار خود از بستگی طلب ای دل که چشم کور در روزی گدا باشد بزینت در و دیوار نیستم مائل که نقش خانه من، نقش بوریا باشد کدام ملک نکوتر، زملک عافیت است؟ چه تاج شاهی ازین به که سر بجا باشد معاش شاه ز پهلوی کاسبان گذرد که سر عیال خوان دست و پا باشد اگر بخلق کسی باشد آشنا، باری چرا بمردم بیگانه آشنا باشد؟ ز حرف بیش نگردی بلند آوازه نفس چو سوخته شد، سرمه صدا باشد چو میتواند مرد از گرسنگی واعظ چه لازم است که منت کش عطا باشد واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/123989