یار در نکته سرایی نه ز کس میماند حرف در شهد لب او چو مگس میماند گیردش آینه چهره ز نظاره غبار در رخ او نگه ما به نفس میماند روی خود بسکه خراشیدم از دست غمش خانه آیینه من، به قفس میماند نیست روزی که کدورت بدل ما نرسد صبح بر آینه ما به نفس میماند نیست غیر از سر زانو شب و روزش بالین سر شوریده واعظ به جرس میماند واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124013