از سعی تیشه، چون دل فرهاد نشکند؟ آن دل شکسته باد، کز امداد نشکند! عشق مرا چه غم ز دهن خوانی رقیب سیمای آتش از دم حداد نشکند پشتم خمید و، عشق خداداد او بجاست از پیچش ورق خط استاد نشکند گر سر کند ز سنگدلیهای او سخن سخت است اینکه خامه فولاد بشکند واعظ چه گل ز عشق تو چیند، که هر نفس خار غمیش، در دل ناشاد نشکند؟! واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124028