جز حرف زر و سیم، دلت هیچ نگوید غیر از گل عباسی ازین باغ نروید در پرده لبهاست، از آن جای زبان را تا حرف غم عشق تو بی پرده نگوید هر گام درین راه، تماشای جدایی است حیف است کس این بادیه با دیده نپوید بر خاک در دوست ره سجده نیابد تا چهره دل از گرد ره غیر نشوید حرف غم عشق تو، کلامیست که باید جز کر نکند گوش و، بجز لال نگوید ای آنکه زنی بهر صفا آب رخسار بر روی تو گردیست، که جز گریه نشوید واعظ به دورویان جهان کرده ز بس خو هر گل که نه رعناست درین باغ نبوید واعظ قزوینی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/124082